یک روز ملا یک من گوشت خریده و به خانه آورد و به زنش داده و گفت : زن برای امشب من مهمان دارم این یک من گوشت را کباب کن تا جلوی آنها بگذارم. او پس از این حرف از خانه خارج شد. ولی زنش بلافاصله گوشتها را
دیشب پلیس جلوی ماشینمو گرفت به پلیس خیلی جدی گفتم: میدونی من کیم؟ گفت: کی هستی؟ گفتم: یعنی واقعا نمی دونی؟ رنگش زرد شد؛ گفت: نه، کی هستی مگه؟ گفتم: من یه پرندم، آرزو دارم، تو یارم باشی…! جریمم نکرد! ا
یبارم نمره کم آورده بودم معلم گفت خجالت نمیکشی چرا درس نمیخونی گفتم من نباید خجالت بکشم اونی که ازش تقلب کردم باید خجالت بکشه یه هفته از مدرسه اخراجم کردن😂😑